بعضی وقتها که خوابی، بهت نگاه میکنم و با خودم فکر میکنم که چه جوری میتونی؟ چه جوری میتونی که منو دوست داشته باشی و هم خانوم اول،
فکر نمیکنم که کسی بتونه توئه قلبش جای چند نفر داشته باشه،
این فقط میشه که مبادله،
مبادله جوانی در مقابل حفاظت،
اما این مبادله یک جاش میلنگه، اونم اینه که من و سارا بعد از مدتی سرمایه تجارتمون از دست میدیم، اما شاید تو به مرور زمان حتا قدرتت هم بیشتر بشه،
علی عزیزم، بعد از نماز صبح که دارم اینو مینویسم،
این چیزها دارد دلمهای من، که اگه بلند گفت بشه مثل تف سر بالا میشه،
من نمیتونم حرفمو به کسی بزنم حتا به تو،
این بین میدونم ممکن نه عاشق من باشی نه عاشق خانوم اول، اما اینو به من نگو که عاشق هر دو ما هستی چون نمیشه،
این زندگی زیر پوستی همینجوری داره ادامه پیدا میکنه، بدون حرفی، تو سکوت،
ماه مبارک که نزدیک میشه، شور شوق من ۱۰۰ چندان میشه، جدا از این که ماه مبارک به نظر من بهترین ماه سال هست، اما بودن من با علی هم بیشتر میشه، متاسفانه لطف خدا شامل حال منو علی نمیشه که بتونیم روزه بگیریم، من کم خونی دارم و علی جان هم مشکله معده اما این ماه همچنان خیلی برای ما عزیزه،
علی هر سال یک سفره افطاری میده، که هر سال خیلی خوش میگذره، وقتی سفره میشه همه میدونن من صیغه هستم اما خیلی بهم احترام میذارن،(البته دوستان و آشنایان علی، و به غیر از برادرهاش و خانومهای سیقی، و حالا اون خانمی که عقد دائم شدن با بقیه هم کلام نشدم، در حد سلام گفتن، نمیشه انتظار داشت از من خوششون بیاد، البته عیدها خونه مادر علی میرم، ایشون هم چند کلامی حرف میزنن، اما بعد از صیغه اول علی، که خیلی مشکلات براشون پیش اومد، واضح هست که میخوان به هیچ عنوان با من قاطی نشن که دوباره به مشکلات قبلی نخورن من هم بهشون حق میدم)
خانوم اول هم میاد، نمیدونم صورت منو دیده یا نه، اما همیشه سعی میکنم جوری برم که اون سر خورده نشه، اینم بگم که خودش اصرار داره که من برم و تلفنی دعوتم میکنه، شاید دیگه مثل اون اول روم حساس نباشه، شاید با من کنار اومد همینجوری که با صیغه قبلی علی کنار اومده بوده، اما من میخوام حرمتش حفظ کنم و اون مرزهای که اول برام گذشته بود حفظ کنم، بگذریم که اون خودش خیلی از مرز هارو ندیده میگیره منو بیشتر دخالت میده،
خلاصه توئه این ماه علی جان بیشتر پیش من، و هفته که خانومش نمیتونه روزه باشه میره خونه خودشون، معمولا توئه این ماه یک سفر به مشهد میریم،
ممنون از لطف همه برام نظر گذشته بودید،
از نظرهای که میگذارید میتونم سر نخ بگیرم از این که پست بعدی چی بنویسم،
احساس میکنم، همیشه ما از ناشناختهها میترسیم، بخاطر همین تصور کردن زندگی که با ما فرق کنه برامون سخته، اما باید اینو بدونیم که یک نسخه برای هر کسی نمیشه پیچیده بشه، مثال میزنم،
برای من خیلی وحشتناکه باور کردن یک زندگی با یک ناا محرم، نمیتونم حتا تحمل کنم، ببخشید اینجوری میگم حتا حالت انزجار بهم دست میده،
از اون ور شما میتونید با من بحث کنید که رابطه با ناا محرم میتونه ۱۰۰ شرف داشته باشه به صیغه بودن،
خیلیها هم هستن توئه دنیا رابطه باز دارن، کسانی که مثلا زن و شوهرشون با هم عوض میکنن..که شاید برای خودشون زندگیشون کاملا منطقی باشه، من نمیتونم جای اونا باشم و شرایط اونهارو بفهمم،
من یک دختر بچه ۲۴،۲۵ ساله نیستم که عاشق سینه چاک شده باشم نفهمم چی کار میکنم، یا ندونم صیغه یعنی چی؟
بله، علی قبل از من هم صیغه داشته و رابطشون تموم شده، پس وقتی علی مردیه که به داشتن یک زن بسنده نیست، وقتی خانوم اولشو داشته و عاشقانه دوستش داره و همی زندگیش زن و پسر هاش هست، کسیو صیغه کرده، و بعد که رابطشون حالا سر یک مسائلی تموم شد، دوباره منو صیغه کرده، پس این نشون میده هیچ ضمانتی نیست که علی منو عقد کنه، یا همیشه پیش من بمونه، در نتیجه من چشمام نبستم روی حقیقت،
اگه من به علی علاقه مند شدم، این دلیل نمیشه که علی مرد دوست داشتنیه برای همه باشه، من نمیتونستم گناه کنم، صیغه برای من بهترین انتخاب بود، چون یا باید مرتکب به گناه میشودم یا دیونه و افسرده میشودم...به هر حل داشتن روابط موازی کار ساده نیست، از اون ور هم خنوم اول ترجیح میده بین بد و بدتر، بد انتخاب کنه، و اجازه بده علی صیغه کنه تا این که گناه کنه،
علی هنوز در راه که برسه به اینجا، گفتم تا منتظرشم یک پست دیگه بذارم،
هر وقت با علی میخوام برم بیرون کفش خیلی خیلی بلند میپوشم، چون میدونم سلیقش من نیستم، چون هم خنوم اول خیلی درشتو خوش قدو بالاست و هم خانمی که قبل از من صیغه کرده بود قد بلند هست،
در نتیجه من ریزه میزه حتما خیلی باب میلش نیستم، بگذریم،
میدونید چه وقتهایی حسادت آدمو داغون میکنه، وقتی که شوهرت، تنها امیدت بهت بگه چون تو فکر خانوم اول هستم با تو هم بستر نمیشم،
کاش این چیزا نمیگفتی،
از همه برای کامنتهای که گذاشتن ممنونم،
بهتون گفته بودم که همه از وجود من خبر دارن اما به روی خودشون نمیارن،
همون جریان نپرس و نگو شده، به هر حال حق هم دارن، چیزی به غیر از این باشه عجیبه، مثلا سارا خودش اجازه داد که من باشم، اما قبل از این که با هم صحبت کنیم که بیشترش پای تلفن بود، وقتی حضوری میخواستیم حرف بزنیم به من گفت روی خودتو بگیر، یعنی نمیتونه و نمیخواد من تو تصورش باشم،
پسر بزرگ که اینجا بهش میگم امیر، الان دانشجو، میخوان براش زن بگیرن، فکر نکنم خیلی قشنگ باشه که بدونن باباش صیغه داره، اما فکر نکنم مخفی بمونه چون من به غیر از فامیلشون با یک عده دیدم و معرفی شدم،
حالا میخوام از زندگی زیر پستیمون بگم،
علی و ۲ دیگه از برادرش زن دیگه دارن، یکیشون که رسمی هم کرده اما به خانومش نگفته،
خلاصه این خانواده زیر پوستی، شدن خانواده شوهر من، یعنی جاریها سری دوم، امشب هم قرار با هم بریم بیرون جای، هوای بخوریم،
امشب علی پیش من میمونه، و من واقعا خوشحالم،