این روزها

 

شرکر علی‌ اینا تو یکی‌ از شهرستان‌ها نیاز به نیرو داشت، این شد که علی‌ مجبور شد چند ماهی‌ قبول کنه که به این شهرستان بیاد، (اینجا همون شهریه که صیغه اول علی‌ توش زندگی‌ می‌کنه)

یک شب که علی‌ خونه خودشون بود، دیدم سارا داره بهم زنگ می‌زنه، نگران شدم فکر کردم که علی‌ اتفاقی‌ براش افتاده، با ترس و تپش قالب گوشیو برداشتم، دیدم که صداش آرومه، گفت که حتما باید منو ببینه، برای همون شب قرار گذاشت، 

من رفتم دوش گرفتم، روسری اتو کردم، چادر سرم کردم توئه لابی خونه منتظر نشستم، دلم مثل سیرو سرکه می‌جوشید، نگران بودم که چی‌ می‌خواد بهم بگه، (من اون موقع هنوز از اتفاق کاری علی‌ خبری نداشتم)، 

ماشینش دیدم، رفتم سوار شدم، دیدم به پهنای صورتش اشک، سلام دادم، و جواب گرفتم، بدون هیچ دست دادنی،

سارا شروع کرد، که علی‌ منتقل شده، میتونسته قبول نکنه، اما کرده، من دلم نمیخواد به اون شهر بره، دلم نمیخواد دوباره یاد عشقو عاشقی بیفته، و تو هم باید باهاش بری!!!

من که کلا از همه چیز شوکه بودم، به سارا گفتم من درس میدم، شاگرد خصوصی  دارم، نمیتونم!!! حالا فکر کن من هم رفتم اگه بخواد ببینتش نمیتونه به من دروغ بگه؟!! 

اینجا فهمیدم که عشق چیه! چیزی که من تجربشو ندارم، نه کسی‌ عاشقم بوده و نه من عاشق شدم، 

این بین من چی‌ کار می‌کردم؟ (من خبر دارم که علی‌ هنوز بهش پول میده...من خبر دارم که بعد از هر بار که پول براش میفرسته، اون بهش پیغام میده که: مرسی‌ گلم)

من خبر دارم که سارا داره هورمون درمانی می‌کنه، و حتا نزدیک تخمک گذاریش که می‌شه علی‌ باید برگرده...

سارا منو مجبور کرد که با علی‌ بیام، بهم پول این مدت تدریسمو داد، 

حالا من اینجا هستم، توئه یک آپارتمان ۴۰ متری مبله شده، روزها برای خودم میگذرونم، 

دیشب به علی‌ گفتم که اگه رفتی‌ دخترک ببینی‌ به من نگو! من نمیتونم به سارا دروغ بگم! 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
خانم امیدوار جمعه 30 آبان 1393 ساعت 12:41

ای بابا
چرا مردا اینطورین که با هر کی که بخوان هستن و ولی یه زن ....
وای خدا

همه مردها این جورى نیستن همه زن ها یک جور فکر و عمل نمیکنن

خودم سه‌شنبه 27 آبان 1393 ساعت 08:50

اصلا سارا رو نمی فهمم...
زن سوم شوهرشو می فرسته برای نگهبانی ،که مبادا بره سراغ زن دومش؟
الان چه فرقی داره؟
دومی رو دوست نداره ،سومی رو دوست داره؟

على الان فقط با من هست و سارا..

سارا دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 07:40 http://aramsara88.persianblog.ir/

وای خدایا
چقدر دلم برای سارا سوخت
چرا بچه میخواد تو همچین زندگییی؟؟؟
خیلی دلم براش سوخت
اگر علی اون زن رو دوست داره چرا ولش کرده؟؟

خوب سارا دوستش نداشته و اجازه ادامه نداد به علی‌،

علی‌ هم آخرین بار که با هم حرف زدیم، گفت هیچ قصدی نداره که به صیغه قبلیش زنگ بزنه یا دیداری داشته باشن، راستش وزیت زندگی‌ سارا خیلی‌ ثبات داره، علی‌ خیلی‌ دوستش داره اینو می‌تونم بگم که خیلی‌ خیلی‌ خیلی‌ بیشتر از چیزی که من دوست داره،

اتفاقا دیشب راهی‌ شد که بره پیش سارا، اما من نرفتم، دلم می‌خواد بخوابم فقط

اعظم46 پنج‌شنبه 22 آبان 1393 ساعت 17:27

سلام چه با گذشت
شما احساس تعلق به علی نداری و خودت رو رسما همسر علی نمی دونی لذا به اندازه ی زن رسمی که کل زندگیش همسرشه ناراحت نمی شی

بله ۱۰۰% اینجوری هست

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.