چرا اینجا اینجوریه؟

نوشته‌ها درست منتشر نمی‌شه! شما هم این مشکلات دارید؟ 

ترس


اما من این حرفارو بهش زدمبه سوالش اینجوری جواب دادم

 اما یک خانومیکه اعتقادش به اسلام کمتره خوب میتونه دوست پسر داشته باشهمن هم اگه یک مرد بیوه یا طلاق گرفته پیدا می‌کردم، حتما زن اون میشودم، خواستگار داشتم تو این مدت اما کمتر از انگشت‌ها یک دست، و واقعا شرایط بدی داشتن.. 

دوم این که، من اگه می‌تونستم دوست پسر می‌گرفتم، خوب به اعتقاد من جور در نمیومد، من به اسلام کامل ایمان دارم، اما یک خانمی که اعتقادش به اسلام کمتر خوب می‌تونه دوست پسر داشته باشه،
علی‌ و خانواده علی‌ هم موضوع صیغه براشون بهتر از رابطه نااا مشروع هست، یعنی‌ سارا خیالش راحت تره که صیغه باشه علی‌ تا رابطه شرعی نباشه، (گرا چه که حتما انتخاب اولش این بوده که علی‌ فقط با اون باشه)
خوب حالا من چی‌ کار می‌کردم، این مدت بعد از طلاق خیلی‌ خیلی‌ تحت فشار بودم، خیلی‌..
به دختر خانوم گفتم که ببین زندگی‌ من و تو زمین تا آسمون فرق داره، 
گفتم تو اگه ۱۰۰ بر هم طلاق بگیری، پاشنه در خونتون در میارن، 
بهش گفتم تو با کسی‌ ازدواج میکنی‌ که هم فکرت باشه، پس بدون اون هم صیغه بد میدونه، 
گفتم نگران نباش، من و علی‌ طبقه اعتقادمون جلو رفتیم، ولی‌ تو فردا روزگار راه زندگیت کاملا از من جداست،
من خودم حقوق داشتم، و دارم، درسته نااا چیز اما برای زندگی‌ خودم کافی‌ بود، خونه نداشتم اما خوب اجاره کرده بودم، ماشین نداشتم اما خوب کرایه تاکسی که می‌تونستم بدم، 
خلاصه الان هم علی‌ برای من خونه نخرید اما کمک حالم هست، 
این جور زندگی‌ برای هر کسی‌ نیست، 
من نمیتونم هیچ وقت از علی‌ بچه داشته باشم، 
تا عقد دائمیم نکنه، مثل سایه باید باشم دنبال زندگی‌ رسمی‌ علی‌،
اما من نیاز داشتم به وجود یک مرد، 
کلا می‌خوام بگم که این جور زندگی‌ برای هر کسی‌ نیست،

جام جهانی

خیلی وقت از ساعت خوابم گذشتهاما امشب هم نمیتونم با خودم کنار بیامدارم سی میکنم اما نمیشه

از وقتی جام جهانی شروع شده علی فوتبال با پسرش میبینه

در نتیجه شبهایی که نوبت منه اونقدر دیر میشه که خودم قهر میکنم میگم بمون اون یکی خونه

دیگه امشب به خودم زحمت ندادم که شام درست کنمزنگ زدم شام سفارش دادم رفتم گرفتم یک دوری هم زدم تو خیابون

این روزا که حرف عقد دائم زده شدهسارا خانوماولدوباره یاد زخم بازش افتادو سنگ میندازه 

حق هم دارههر کسی جای اون بود همین بود. . به هر حال من خیلی اصرار ندارم که دائم بشم

همینجوری هم راضیمخدایا شکرت. . 

اما خیلی امشب دلم هوا علی کردهاین شبا به من بده کار. . گر چه که خودم لوس شدم گفتم نیا اصلا. . . فکر نکنم از شب سارا کمکنه

اگه بشه فردا ناهار با هم بخوریمیک مانتو سبز خیلی شیک خریدمکه فردا حتما براش میپوشمهر وقت اینجوری دلم میگیره میرمنماز میخونمتا خود نماز صبح نماز میخونم. . 

خدایا علی برای من حفظ کن

آشنایی

سلام

برای آشنایی باید چیزی گفتاما رفتن به گذشته و شروع کردن کمی الآن سخته

من از این روزا میگمو هر از گاهی به گذشته سر میزنم

تو این وبلاگ کامنت دونی باز خواهد بود

اما پایه بی ادبی نباشهجواب دادن به کامنت ها ممکنه وقت گیر باشهاما مسئله مهم اینه که من زندگی باب میلی ندارم بخاطرهمین نمیخوام وارد گفتو گو شم با مخالفینبخاطر همین هر کسی آزاد همه چیز بگهاما لطفا توهین نکنید

نمیتونم بگم اشتباه کردماما بهترین تصمیم هم نبودبه هر حال شاید من هم حقی داشتم باشم از این دنیا مجازیاگه من یا علی یازندگی ما خوشتون نمیاد لطفا خودتون در گیر این زندگی نکنید

زندگی چند زنی برای هر کسی نیست

من سحر هستمصیغه هستمالبته دیگه علنی شدهو مخفی نیستم

زبان خوندمو تدریس زبان میکنم

خیلی وارد جزیات زندگی نمیشم

من 36 سلامو شوهرم 45ساله که اینجا بهش علی میگم

خانوم اول 40 سالشه

من و علی با هم بچه نداریمخانوم اول ولی 2 تا پسر داره. . 

من مطلقه بودم قبل از ازدواج با علیو بعد از 12 سال جدایی با علی ازدواج کردم