خیلی وقت از ساعت خوابم گذشته, اما امشب هم نمیتونم با خودم کنار بیام, دارم سی میکنم اما نمیشه,
از وقتی جام جهانی شروع شده علی فوتبال با پسرش میبینه,
در نتیجه شبهایی که نوبت منه اونقدر دیر میشه که خودم قهر میکنم میگم بمون اون یکی خونه,
دیگه امشب به خودم زحمت ندادم که شام درست کنم, زنگ زدم شام سفارش دادم رفتم گرفتم یک دوری هم زدم تو خیابون,
این روزا که حرف عقد دائم زده شده, سارا خانوم( اول) دوباره یاد زخم بازش افتاد, و سنگ میندازه
حق هم داره, هر کسی جای اون بود همین بود. . به هر حال من خیلی اصرار ندارم که دائم بشم,
همینجوری هم راضیم, خدایا شکرت. .
اما خیلی امشب دلم هوا علی کرده, این شبا به من بده کار. . گر چه که خودم لوس شدم گفتم نیا اصلا. . . فکر نکنم از شب سارا کمکنه,
اگه بشه فردا ناهار با هم بخوریم, یک مانتو سبز خیلی شیک خریدم, که فردا حتما براش میپوشم, هر وقت اینجوری دلم میگیره میرمنماز میخونم, تا خود نماز صبح نماز میخونم. .
خدایا علی برای من حفظ کن,
دوست دارم از گذشته ات بگی . تهران زندگی میکنی؟
درست میگین. اما خانوم مطلقه کو ؟ کجاست ؟ خیلی از مطلقه ها تصمیم میگیرن هیچ وقت ازدواج نکنن.