فیلم

زن حاجی بهم گفت که یک خانمی هست به اسم سارا، و من جریان شما بهش گفتم، و خیلی‌ دلش برای تو سوخته، البته اول حاجی با خود علی‌ صحبت کرده بود و بد زن حاجی با سارا هم صحبت کرده بود، ولی‌ جوری به من گفتن که انگار خود سارا می‌خواد که من بیام و هووش شم! بگذریم من بچه نبودام خر هم نبودام، 

خلاصه علی‌ که منو نمی‌خواست، و دلش پیش صیغه قبلی‌ بود! از بس دیر به دیر مینویسم یادم رفته اینجا چی‌ صداش می‌کردم؟ گفت بودم حتا ظاهر من خیلی‌ با بقیه زن‌های زندگی‌ علی‌ فرق می‌کنه، اونا درشتنو قد بلند مثل خود علی‌! اما من خیلی‌ ریز میزه هستم، دیگه اول سارا به من زنگ زد، و گفت خودت برام تعریف کن، منم به صورت خلاصه از زندگی‌ قبلیم گفتم، لطفا! این داستان زندگی‌ من برای دختراتون و همه تعریف کنید! کلا اومدن من فقط و فقط برای گفتن این داستان بود! نمیدونم الان چه جوری جرأت پیدا کردم که دوباره بنویسمش!

من کم سنو سال بودم که ازدواج کرده بودم، پی‌ dars خوندن و دانشگاهraftan   بnودم، فقط به مرتیکه که پسر همسایمون بود گفت بودن که باید صبر کنه که من دیپلم بگیرم، من نظام جدیدی هم بودم، خلاصه! من دیپلم گرفتم، توئه اون بین هم جهیزیم کامل شد، مرتیکه ۶ سال از من بزرگتر بود، خانواده خوبی‌ داشت، (بی‌چاره madaresh چقدر پا به پایه من اشک ریخت)، خواهرش خیاط بود لباس عروسمو برام دوخت! خودش هم کارش آزاد بود‌و‌ مغازه دار بود، ما با هم دوست نبودیم، اما من شوهر شوهری بودم، بر عکس khaharam من خیلی‌ عجله داشتم که شوهر کنم، حتا یادمه ۱۴،۱۵ ساله که بودم که خواستگار میومد و مادرم ردشون میکرد من چقدر برای دل خودم گریه می‌کردم، کلا ذات وابسته به مردی دارم که شده بلای جونم، 

خلاصه در حد خودمون عروسی‌ گرفتیم، بالای سر خونه مادر شوهر جهاز چیدیم، حجله درست کردن و تموم شد! ما شروع کردیم به زندگی‌ کردن، همه چیز خوب بود، دعوا و بحثو جدال داشتیم امام چیزی بیشتر از بقیه نبود، اما همه چیز شروع به خراب شدن کرد! (اول می‌خواستم رمزی بنویسم اما باد گفتم بذار جووانا بدونن! نتیجه‌ کاراشون چی‌ می‌شه!)

همیشه از زنا بزرگتر شنیده بودم که زن باید بیرون از خونه با عفت‌ترین باشه و توئه خونه بر عکس! من هم همین بودم، تا جای که حلال بود پا به پاش به در خواست هاش جواب میدادم، 

تا این که حاج خانوم رفت مکه، و باری سوغاتی برای مردک یک دوربین فیلم برداری اورد، که شد بلای جونه من، شد تمام بد بختی من، شد ینی که من هستم، مردک خواست که فیلم بگیریم، منم بچه احمق، کسی‌ راجب به این چیزا با ما حرف نزده بود، اون مقهم دستورش هنوز نبود که این کار درست نیست، بله ما فیلم گرفتیم، و گرفتیم و گرفتیم، (تازه اون موقع نه اینترنتی بود، نه موبایلی بود که دوربین داشته باشه و هم زمان همه چیزو بتونه پخش کنه، نه whatsappi بود نه هیچی‌، یک دوربین بود با اون فیلم کوچیکای توش) یک روز خونه بودم، دیدم خواهر شوهر و مادر شوهر دارن از پایین جیغ میزنن، انگار اولین کسی‌ که از درز این فیلم یا خود مردک هم دست داشته (آخر هم نفهمیدیم چه جوری و کی‌ این فیلم پخش شد)، پسر خواهر مردک که تو سن ۱۷،۱۸ سالگی بود از بچی محل که اونم از یکی‌ دیگه بچه محل و اونم از سوپری و بعد به آقا افشین ویدئو کلپی محل اونم از یکی‌ دیگه بچه محل، خلاصه طوماری شده بود، و خلاصه من بی‌ آبرو، من رو سفید، بابامو سکته دادم، پدر مردک کمرش شکست، و منی که بارها و بارها جلوی همه محل همی‌ منطقه چها که نکرده بودم،‌ای خدایا، هنوز سرم داغ می‌کنه و دستم یخ نمیدونم چه جوری براتون تعریف کنم، دیگه اون زندگی‌ زندگی‌ نشد، من مردکو متهم می‌کردم، و چه مردیه که می‌خواد با زنی‌ باشه که همی‌ محل...!۲ سال پامو از خونه بیرون نذاشتم، کار طلاقم تموم شد! اشک برام نموند! میخواستیم محل تغییر بدیم، اما کار پدر پیرم که علیل شد، برادرم که غیرتش داشت میکشتش..دیگه چه میخواید بگم؟ رو سیاه شدم، بدبخت شدم،

برای اینه که هیچ کسی‌ منو دیگه نخواست، هیچ کس! هیچ کس! یادمه روحانی جدید مسجد محل، یک شب بعد از نماز به همه گفته قسم داده، که اگه فیلمی کپی از من رو سیاه دارن بیارن بدن..نمیدونم کسی‌ چیزی برده، نمیدونم هنوزم اون فیلم جای هست! این فکرا آدمو می‌کشه، منی که جلو برادرم هم رو سری داشتم،  

نظرات 3 + ارسال نظر
شیرین امیری یکشنبه 26 مرداد 1393 ساعت 13:57

خیلی بخشیدا سحر جان ولی اینجاست که میکن عقل که نباشه جان درعذابه
اخه چطور حاضر شدی ازهمچین رابهط ای فیلم بگیری .اخه سن کم دلیل حماقتی به این بزرگی هست؟
خوبه والله خانوادت خیلی صبور بودن نکشتنت
حرصم درومد ادم یتونه خودش با خودش چیکارا که نکنه.
چقدر حالم به هم میخوره ازمردی که اشمش شوهر برای توئه
چطور ادمیه ک میتونه با چند زن باشه این مسئله هیچ وقت برا من قاب لحل نیست اخه ادم چطور میتونه خصوصی ترین رابه طرو که یکی شدن روح هست با چند نفرداشته باشه؟
حالا یه کاری کن به ارامش برسی
نمیدونم با این زندگی میشه یا نه؟
ارزو میکنم برات به ارامش برسی

bale, mamnonam az nazareton

بادبادک باز یکشنبه 26 مرداد 1393 ساعت 11:33

خاک توسر شوهرت ؛ احمق فیلمو پخش کرده یا نکرده چطر حاضر شد طلاقت بده

on zendegi zendegi nemishod, khodam talagh mikhastam, nemitonestam ba in khianatesh zendegi konam

سارا یکشنبه 26 مرداد 1393 ساعت 10:19 http://aramsara88.persianblog.ir/

چطور ممکنه یک مرد حاضر بشه همچین فیلمی از زنش رو پخش کنه
شما چی کشیدی؟؟
خیلی وحشتناکه

zire baresh naraft ke khodesh pakhsh karde, shayad ham nakarde nemidonam

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.