کیبورد فارسی کامپیوترم خراب شده، هر چند بهتر، تایپ فارسی برام خیلی سخته اونم وقتی که کیبورد فارسیم عربی بود و حرفهای که نداشت باید کپی پیست میکردم،
بگذریم، برای خونده شدن نمینویسم، برای دل خودم مینویسم حالا هر جور که میخواهد باشد،
هنوز آمادگی گفتن از گذشته ندارم، حوصله نقد شدن هم ندارم، بعضی وقتها دلم میخواد بگم همینه که هست،
کلا زندگی من شده مثل کارکنهای سیرک، دیدید آدمهای عجیب غریب میارن و بقیه پول میدن که آدم دو سر، غول پیکر ۳ متری یا کوتولههای چاق نگاه کنن، داستان زندگی من اینه،
مردها یک دید بهش دارن، زنها یک دید، زنهای اول یک دید، صیغهها یک دیده دیگه، خانواده یک دید،
خستم کردن، همه!
جالبه که این روزها همه دم از دموکراسی هم میزنن، اگه من به عنوانه یک زن مذهبی میتونم رابطه نا مشروع یک خانوم یا یک آقا بپذریم، آیا پذیرفتن زندگی من یا تصمیمهای زندگی من اینقدر برای شماها سخت هست؟!
همین آمریکا که مهد آزادی میدوننش خیلیا، الان توئه چند تا ایلتش هم زیستی یک مرد و چند زن و بر عکسشو یعنی یک زن و چند مرد قبول میکنه، درسته که هنوز ازدوجشن به رسمیت نمیشناسه، اما به هر حال به عنوانه یک سبک خانواده مورد قبول هستن،
خسته شدم،
دلم نمیخواد خودمو، علی یا سارا اینجا توجیه کنم میخوام مثل خیلی دیگه از شماها فقط روزانه نویسی کنم،
تقصیر خودم هم هست چرا کلمه صیغه انتخاب کردم؟ وقتی میتونستم بگم که من یک زنم که شوهرم هفتهٔ چند شب و چند روز فقط پیشمه، شاید میخواستم روک باشم، خودم باشم، که نشد!
این وبلاگ هم تقصیر روان شناسم بود، گفت بنویس خودت باش، میفهمی مردم اونقدر هم بد نیستن، هنوز جرات آن چه که بر من گذشته ندارم، روانشناسم گفت شاید با گفتن داستانت به یک زن به یک دختر کمک کنی، اصلا تو وظیفه داری که این کارو انجام بدی شاید هدف تو از زندگی همین باشه، اما جرات نوشتنشو ندارم،
بگذریم فعلا فقط میخوام از روزانه هم بگم!
ببین عزیزم هر کی یه مدل زندگی داره
هر کی یه جور میتونه
هیچکی هم نمیتونه اون یکی نقد کنه فقط میتونه هشدار بده
همین
پسناراحت نباش وبنویس
آره هیچ کس جای هیچ کس نیست