خوب، علی امشب اینجا نیست و سر من هم خلوت شد که یکم براتون بنویسم،
راستش بی ادبی منو ببخشید که به کامنتها جواب نمیدم، راستش کامنتها اصلا تأییدی نیست، روی دور که بیفتم همرو جواب میدم، راستش میخواستم کمی از ازدواج اولم بگم، اما خوب الان آمادگیشو ندارم، نمیدونم الان از چی بگم،
یک سفر ۳ روز با علی رفتم مشهد، متاسفانه قابل نبودام که برم پا بوس امام رضا، از دور نگاه میکردمو، دعا میخندمو گریه میکردم، علی این حال منو که میبینه پریشون میشه، راستش رفته بودیم که بالا سر آقا صیغرو تمدید کنیم، اما قسمت نبود دیگه، علی گفت میخواد ۹۹ ساله کنه وقتی که خانوم اول به عقد دائم راضی نیست، منم انتظاری ندارم عقدم کنه، چه جوری پسرش توئه روی عروسش نگاه کنه و بگه!
افکارم خیلی پریشونه از چی بگم؟
علی قبل از من هم یک زن صیغه داشته، که البته اونو میبینه و دل دادش میشه، اینجا بهش میگم زهرا، زهرا اون موقع ۲۱ سال بوده و تا ۲۵ سالگیش با علی بوده، این جریان مال ۵ سال پیش، خوب دختر جوون و بسیار زیبای بوده، و البته هست، من چند بار دیدمش، چون مدتی بحث سر این بود که علی دوباره صیغش کنه، چون عاشقشه، اما خوب خود زهرا دیگه نخواست، دانشجو شهرستان شده و من میدونم دل علی براش پر میکشه، علی راجب به زهرا گاهی با من درد دل میکنه اما نمیتونه این حرفارو به سارا بگه، به من میتونه بگه، نمیدونم چرا! خودم هم توئه رابطه با علی موندم، ما عاشق هم نیستیم، اما رفیق هم دیگه هستیم، البته زبونی به من میگه که عاشقمه منم میگم، اما کی میتونه عاشق چند نفر باشه؟ من الان جز علی کسی ندارم، اما اونقدر از عشق ضربه خوردم که فقط دنبال بازو گرمه علیم، از گونه میترسم که اینجام، و گرا نه من خودم خوب همه چیزو میدونم،
خلاصه بگم که زهرا گول میخوره گونه میکنه و بکراتشو از دست میده، پدرش میخواسته بکشتش که مردم محل پا در میونی میکنن، خلاصه میخواستن مجبور کنن که پسر بگیرتش اما زیر بار نمیره،
نمیخوام بگم کجا علی میبینه، چون شغل علی معلوم میشه، اما علی یلی دل نه صد دل عاشق زهرا میشه، مدتی با خودش میجنگه، میره سوریه که حالو هوا این دختر از سرش بیفته، اما نمیشه که نمیشه، خلاصه مثل این که علی با حالت پشیمانی، به سارا میگه، سارا پریشون میشه قهر میکنه...تهدید میکنه، اما مادر علی سارا راضی میکنه که علی به گونه کشیده نشه، و به سارا قول میده که اصلا نفحه زهرا توئه زندگیشونه، خلاصه علی دوباره میره خواستگاری زهرا و این دفعه با مادرش میره، زهرا که خانواده پایینی داشته و به اندازه کافی آبرو ریزی کرده بوده پدرش راضی میشه و زهرا صیغه ۹۹ ساله میکنه و قول میده که بد از مدتی عقدش کنه،
زهرا پیش مادر علی زندگی میکرد، طبقه بالش، مادر علی هم داور میشه که حقی از سارا و بچهاش کم نشه،
خلاصه زهرا که اول عشق علی بوده، اما بعد از مدتی این حقیقت میفهمه، کهای بابا من جوونم، با این مرد چی کار میکنم، من همی زندگیم جلومه چرا خودمو فدای این مرد بکنم، خودشو از علی دریغ میکنه، حالا شما فرض کنید مردی تقریبا ۴۰ ساله با یک دختر ۲۱ ساله با اون همه زیبای،... خلاصه علی پریشون میشه، رفتارهاش تغییر میکنه، صدای سارا در میاد، پسر بزرگ علی زهرا میبینه، روش تاثیر میذاره، فکر کنید پسری که توئه بلوغش، اوج نیاز به زن داره، بعد پدرشو میبینه که با یک دختر به زیبای زهرا هست، مدرسه متوجه میشه که پسر بزرگ علی گرفتار گناه شده..هر چی مادر علی التماس میکنه به زهرا که خودتو دریغ نکن، زهرا قبول نمیکنه، خلاصه زهرا میگه بذار من برم دانشگاه و خرجمو بده..سارا هم راضی بوده که زهرا بره از این شهر، خلاصه زهرا رفت شیراز درس بخونه، علی هم بهش سر میزده، خلاصه دیگه چند سال بعد علی راضی میشه مدتی ببخشه، اما هنوز میدونم دلش پیششه، گاهی با من درد دلم میکنه، بیچاره سارا،،،
ی پست مفصل بذار دیگه دختر
منم متوجه معنی گونه نشدم .فکر کنم مربوط به شهر خاصی هست.ببخشید ولی بنظرم با این چیزایی که داری میگی علی زیاد قابل اعتماد نیست .چرا علی به زن خودش راضی نیست و دنبال زنای دیگست؟
دوست عزیز گونه رو متوجه نشدم یعنی چی؟؟اما فکر کنم منظورتون از نفحه نفقه بوده باشه.درست میگم؟؟؟