ناراحت شدم

خیلی‌ ناراحت شدم کامنت‌های پست قبلی‌ خوندم، لطفا راجب به بقیه اینجا صحبت نکنید، من حتا داستان زندگی‌ اون خانوم نمیدونم، چند بار خوندم که تازه فهمیدم منظور من نیستم،

قضاوت کردن کار اشتباهیه، وقتی‌ با کفشهای اون انسان راه نرفتید، وقتی‌ لحظه به لحظه جای اون نفس نکشید،

متاسفانه یا خوشبختانه، من هیچ وقت فکر نکردم من برای رفع نیاز جنسی‌ علی‌ اینجا هستم! علی‌ نه اون قدر کشش به من داره که توئه هوس من غرق بشه و نه دیگه سنو ساله این حرفها داره! من هم مثل همه شما، مثل همه‌ی زن شوهر‌های دیگه، کمی‌ متفاوت تر، چون روش زندگی‌ ما با شما متفاوته فکر نکنم لیاقت مردن داشته باشیم؟ خوب این روش زندگی‌ ما هست، ۳ تا انسان که تصمیم گرفتیم نسبت به عقاید و طرز فکر خودمون، 

من عقیده به دوست پسر ندارم، بیام دوست پسر شاگردمو تخریب کنم؟

"وقتی‌ مردم شهر دنبال یک فاحشه افتاده بودن که با سنگ بکشنش، حضرت مسیح گفت هر کدوم از شما که گناه کر نیست این فرزند خدا بکشه...که مردم خجالت کشیدن و رفتن"

شما ساعت‌ها میتونید دلیل بیارید که صیغه شدن، یا چند زن بودن نسبت به مطالعه‌هاتون و عقایدتون درست نیست، منم می‌تونم ساعت‌ها بحث کنم که آقا و خانوم این اسلامی که من و علی‌ و سارا بهش عقیده داریم این روش زندگی‌ به ما نشون داده، 

بهتره تفاوت‌های هم دیگرو بفهمیم و درک کنیم، 

من حامله نیستم، تا سارا هم راضی‌ نباشه حامله نمیشام، چون شرطش این بوده برای صیغه شدن من، اگه از اول قول نداده بودم و حرفی‌ در بین نبود حامله میشودم!

خیلی‌ ناراحت شدم از کامنت‌های پست قبل، اجازه بدید یکم که حالم بهتر شد جواب کامنت‌هاتون بدم، چیزی هم به اذان نمونده، 

علی‌ دیشب اینجا بود، ما هم مثل خیلی‌ از زوج‌های دیگه با هم کتلت خردیم، فیلم آملیا نگاه کردیم، علی‌ پرده اتاق اورد پایین، منم نمرها بچها رو وارد کردم، خیلی‌ معمولی‌ و عادی، 

نظرات 5 + ارسال نظر
هلن سه‌شنبه 29 مهر 1393 ساعت 13:50

ببخشید اینجوری باهات حرف میزنم ولی یه سؤالی ازت داشتم توی پست های قبلیت گفتی که وقتی فیلم شما پخش شد خانوادتون خیلی غیرتی شدن و برادرتون داشت از غیرتش میمرد(البته خدای نکرده) و... الان میخوام بدونم با شرایط شما کنار اومدن و مشکلی با زندگی الان شما ندارن؟ خب برا خونواده ای که غیرتی باشه و فکر میکنم خونواده سنتی هم دارید کنار اومدن با اینکه یکی از اعضای خونواده بخواد عقد موقت کسی بشه خیلی سخته البته همه خونواده های ایرانی اینجوری هستن ،الان مشکلی ندارن چه جوری با این قضیه کنار اومدن؟

هلن سه‌شنبه 29 مهر 1393 ساعت 13:26

من نه تو رو میشناسم نه اون خانومی رو که در موردش نوشتم و تمام شناخت من به نوشته هاتون هست ،گفتم حس بدی بهت ندارم چون خودت هم داری عذاب میکشی تو این زندگی و اگر به خودت بود وارد این زندگی نمیشدی، اینکه میگی هووت راضی هست با توجه به نوشته هات احساس میکنم اصلا هم راضی نیست و دغره این وسط قربانی میشه که اگه راضی بود الان که داره پسرش رو دوماد میکنه و سنی ازش گذشته از ترس اینکه شما بخوای برا شوهرش بچه و ورثه بیاری به فکر بچه دارشدن نمی افتاد میبینی پس زیاد هم راضی نیست و مجبور شده ،من برات دعا میکنم تا یه تکیه گاه محکم براخودت پیداکنی و از این آشفتگی در بیای ،در مورد زنان دوم دیگه که مثل بختک رو زندگی بقیه افتادن و اصلا به انسانیت و اخلاقیات فکر نمیکنن دیگه چیزی نمیگم چون خودشون میدونن چه خبره، همین که خیلیهاشون جرات ندارن به خونواده خودشون هم بگن که صیغه ای هستن خودش گویای همه چیز هست،،

کتی سه‌شنبه 29 مهر 1393 ساعت 12:34

چرا حالت بده؟؟ اگر تو خودت به زندگی خودت ایمان داری نباید حرفهای دیگران روت تاثیر بذاره،من یک سوال ازت دارم،اگر مردی به یک زن تجاوز کنه باز هم جمله تا وقتی با کفش کسی راه نرفتی رو می گی؟ اببین با این جمله همه چیز توجیه میشه،من جای کسه دیگه نیستم و عموما هم ادمهارو قضاوت نمیکنم اما اخلاقیات در همه جای دنیا یکسانه و ربطی به دین هم نداره،منظورم شما نیستی ،چون شما سه تا ادم بالغ هستید و خودتون این تصمیم رو گرفتید هرچند به نظرم شما دوتا زن این وسط قربانی هستید

سارا سه‌شنبه 29 مهر 1393 ساعت 09:05 http://aramsara88.persianblog.ir/

سلام
فکر نمیکنم درست باشه کامنت دونی شما محل جر و بحث بقیه باشه...
اما واقعا اگر خوشبختی من کسی رو اذیت میکنه باید بگم بله خیلی خوشبختم البته هیچوقت سابقه نداشته که همسر من دو هفته ای یکبار بیاد پیش من شاید منظورشون کس دیگه ای باشه... من هم همسرم حتی یک روز هم همدیگه رو نبینیم کلافه میشیم و دنیامون جهنمه...
من هم از این حرفها ناراحت نمیشم...
این روش زندگیی نیست که توقع داشته باشم کسانی که من و مسائل زندگی من رو خبر ندارن تاییدش کنن.

هلن سه‌شنبه 29 مهر 1393 ساعت 04:20

من منظورم شما نبودی عزیزم چند بار هم گفتم که حس بدی نسبت به شما ندارم چون خودت هم دوست نداری اینجوری زندگی کنی ،ولی بعضی از زنان دوم یه کاره راه افتادن توی وبلاگستان و دارن یه جوری ویراژ میدن که آدم فکر میکنه یه چیزی هم به اینها بدهکاره ،شما همسر اول میدونن که توی زندگیشون چه خبره شما هم شرط و شروط ایشون رو پذیرفتی و واقعا داری یه جوری رفتار میکنی که اون زندگی ضربه نخوره ،البته من اصلا موافق این جور زندگی کردن هم برات نیستم و از خدا میخوام در رحمتش رو به روت باز کنه و یه جوری کمکت کنه ،ولی وقتی من میبینم یکی میاد و سعی میکنه همه چی رو نادیده بگیره و فقط در صدد اثبات خودش و ماست مالی زندگی زیر پوستیش هست و یه حقی بالاتری هم نسبت به زن اول اون زندگی برا خودش قائل میشه دیگه آدم نمیتونه ساکت بمونه،راست میگی نباید تا با کفشهای یکی دیگه راه نرفتی در موردش قضاوت کنی ،بنابر این نباید دلیل زن دوم گرفتن رو هم به پای بد بودن و کم گذاشتن زن اول زندگی بذاری .حرف زیاده ولی چون خواستی در مورد آدمهای دیگه ننویسیم بهت احترام میذارم ولی خیلی دلم میخواد به بعضی از این زنان دوم که بختک زندگی بقیه میشن یه چیزهایی رو بگم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.